وقتی یه چیزی واقعی اما شگفت انگیزه- اون قدر که غیرواقعی به نظر میآید- میفرمایند، "وااااااای! باورم نمی شه، مثل قصه اس!"
کلاس داستان نویسی که تشریف ببرید، دربارهی هر موضوع زمینی و هوایی که بخواین بنویسین، میفرمایند، " قصه باید باورپذیر باشه."
فکرکنم هنوز هم پرتقال فروش پیدا نشده. کسی دیدَتِش؟
علامه ی زهر
Search This Blog
Tuesday, September 6, 2011
Sunday, March 6, 2011
یعنی ها/9
فداکاری یعنی حاضر باشی یک جوجه تیغی را با تمام وجود در آغوش بگیری ، بی آن که از طایفهی فولاد زره باشی.
Monday, February 28, 2011
یاد هندوستان
به فیل گفتند چرا این قدر دماغت درازه، پینوکیو؟! گفت دلتون به این برچسبها خوش باشه تا همهتون رو " تر" کنم.
بیت:
یه روز یه فیل،ترم کرد
موی سرم ورم کرد
دستمال من سوراخ بود
اتللوهم خَرَم کرد
Tuesday, February 15, 2011
یعنی ها/8
عقب افتادگی یعنی آدم قبل از این که به خودش برسه، سعی کنه به چشم دیگران بیاد و از اون بدتر، چشمشون
رو خیره کنه؛ یعنی روی بوی ترشیدگی قرمه سبزی، عطر کارتیه بپاشه.
افتاد؟
Wednesday, February 9, 2011
یعنیها/7
نوستالوژی یعنی به کار بردن مکرر کلمهی هنوز به اشکال زیر:
- هنوز...؟
- هنوز...!
- هنوز....
Saturday, February 5, 2011
Walk Like an Egyptian
...
همهی اینها و اونها یه طرف، این که "التحریر" هم به معنی آزاد کردنه و هم نوشتن، یه طرف دیگه.
Monday, January 31, 2011
راز بقا
اگر کسی را دوست داری،
اگر نگران زنده ماندنش هستی،
یک راه چاره داری:
فقط مخالفت کنی!
نشنیده ای که خیام گفت
"یاران موافق همه از دست شدند... ؟"
Subscribe to:
Posts (Atom)